کد مطلب:214786 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:308

انواع حدود و شرک
عن أبی ابراهیم علیه السلام، انه قال: لا أقول انه قائم: فازیله عن مكانه. و لا أحده بمكان یكون فیه. و لا أحده أن یتحرك فی شی ء من الأركان و الجوارح. و لا أحده بلفظ شق فم. ولكن كما قال تبارك و تعالی: كن، فیكون بمشیته، من غیر تردد فی نفس. فرد صمد، لم یحتج الی شریك یكون له فی ملكه، و لا یفتح له أبواب علمه.

التوحید باب 28 ح 19

ترجمه:

از امام هفتم علیه السلام است كه فرمود: نمی گویم كه خداوند متعال قائم و ایستاده است: تا او را از مكان خود تغییر داده باشم. و او را محدود نمی كنم به مكان معینی كه در آنجا قرار بگیرد. و او را محدود نمی كنم كه حركت داشته باشد در محدوده أعضاء و جوارح. و او را محدود نمی كنم در سخن گفتن كه از أطراف دهن كلماتی اداء نماید. و سخن او این چنین است كه اظهار می كند: كن. پس آنچه را كه أمر كرده است با مشیت او موجود می شود، بدون آنكه تردد و شكی در باطن او پیدا گردد. او تنها و محیط به همه باشد. و احتیاجی به شریكی ندارد كه با او در جریان



[ صفحه 34]



امور مملكتش همراه باشد، در حالتی كه أبوابی از علم او را نیز نمی تواند بگشاید.

توضیح:

چند قسمت از این حدیث شریف را شرح می دهیم:

1- انه قائم: قیام در مقابل قعود است، یعنی انتصاب و برپا خاستن و به مقام عمل درآمدن، خواه در موضوع خارجی باشد یا در معنوی و روحانی.

و قیام در عالم جسمانی و مادی: در مرحله پس از قعود یا استراحت طبیعی انجام می گیرد، و این حالت دلالت بر تحول از لحاظ مكان و محل داشته، و هم بر حدوث و تجدد و محدودیت دلالت خواهد كرد، و تحول پیدا كردن از لحاظ مكان و محل و حالت: علامت عدم ثبات و فقدان وجوب در ذات می باشد.

و أما قیام در الهیات و روحانیات: دلالت بر ثبات و ذاتی بودن و فعلیت صفات می كند. و به این معنی است كلمه قیوم كه از أسماء حسنی الهی و به معنی قائم مطلق بر هر موجود و هر عمل باشد - هو الحی القیوم.

2- و لا أحده أن یتحرك: در این جهت از دو لحاظ محدودیت موجود می شود: أول - از لحاظ حركت: و آن عبارت است از بودن در محلی پس از بودن در محل دیگر، خواه مادی باشد یا معنوی.

و خود حلول در محلی خاص، و همچنین تخلیه محل سابق: هر دو موجب محدودیت آن متحرك خواهد شد.

دوم - از لحاظ محدود شدن با جوارح و أعضاء: و در این جهت نیز حدودی از قبیل أجزاء داشتن و مركب شدن، و احتیاج به أعضاء و أركان، و فقر ذاتی، و تحول



[ صفحه 35]



و عدم ثبوت فی نفسه: اضافه شده، و وجوب ذاتی منتفی خواهد شد.

و أما قید أركان و جوارح: برای آن است كه در عوالم أجسام هر حركتی قهرا محتاج به أركان و جوارح بوده، و به وسیله آنها قوت و قدرت تحرك را پیدا خواهد كرد.

ولی در عالم روحانی: قدرت و قوت برای ذات شی ء است، و نفس روحانی بذاته و فی وحدته حائز همه قوا باشد.

3- و لا أحده بلفظ شق فم: در این جهت نیز دلالتی بر محدود بودن قوای ذاتی هست: أول - تلفظ و نطق و بیان: اظهار و روشن كننده نیت باطنی، و اجراء خواسته و قصد در انسان است، و كسی كه می خواهد خواسته و نیت و برنامه خود را اظهار كند: قهرا با این قوه بیان و سخن آشكار می نماید.

پس در عوالم انسان و حیوان: قوه اظهار و ابراز مطلب و القاء به دیگری و تفیهم و تفاهم فیمابین خودشان، با تلفظ و بیان و سخن گفتن صورت می گیرد.

و توضیح این موضوع آنكه: وسیله اظهار باطن در جمادات و نباتات، حالات ظاهری آنها است كه نشان دهنده حالات و خصوصیات باطنی است.

و در برخی از حیوانات هم چنین است.

و در اكثر حیوانات و انسان: به وسیله زبان و گویا بودن آن صورت می گیرد، به اختلاف كیفیت بیان و لغت و أصوات.

و در بعضی از حیوان و انسان: به جای بیان، با اشارات تفهیم مطلب می شود، چنانكه در أفراد لال چنین است.

و أما در عوالم ماورای طبیعت: تفهیم و تفاهم با تلقین و القاء در نفوس همدیگر صورت می گیرد.



[ صفحه 36]



و در عالم لاهوت: اضافه بر القاء، با اراده و تكوین معنی مطلوب، محقق می گردد - انما أمره اذا أراد شیئا ان یقول له كن فیكون - 36 / 82.

خواه این اراده به ایجاد كلمات تعلق بگیرد، یا به القاء مطالب در قلوب، یا به ایجاد و تكوین موضوعات خارجی.

پس نسبت دادن سخن گفتن به زبان و دهان به خداوند متعال: موجب محدود كردن قدرت و قوت ذاتی او است.

دوم - خارج شدن لفظ از دهان مستلزم مركب بودن وجود پروردگار متعال است از أعضاء، و جسم بودن، و محتاج شدن به أجزاء، و عدم غنای ذاتی.

و همه اینها موجب محدود بودن ظاهر و باطن خواهد شد.

4- فیكون بمشیته: مشیت به معنی طلب و اراده كردن باشد، و آن با كلمه كن، و یا با مفهوم آن كه انشاء أمر و ایجاد است، صورت می گیرد.

و گفتیم كه: وسیله ایجاد و اظهار و تكوین در مقام الوهیت اراده قاطع است، و تعبیر می شود از آن به كلمه - كن.

5- فرد صمد: فرد به معنی آن چیزی است كه تنها بوده و مقارن و معادلی نداشته باشد، و آن در قبال زوج است. و صمد به معنی چیزی است كه مرتفع و عالی و متفوق به دیگران و صلب و محكم باشد.

و این دو مفهوم كه مدلول دو اسم از أسماء حسنی باشند، نفی همه حدود و قیود را كرده، و مقام بلند و عالی و محكمی را برای پروردگار متعال تثبیت كرده، و مراتب تشبیه به موجودات و فقر و احتیاج و محدودیت و ضعف را برطرف می كند.

5- لم یحتج الی شریك: این جمله هم نفی محدودیت از لحاظ عمل و خلق و



[ صفحه 37]



تدبیر و تكوین را كرده، و هر گونه شریك در أعمال و یار و یاور و معاون را از مقام عظمت او دور می كند.

آری شریك داشتن برای شركت در عمل و كمك گرفتن در ادامه كار و برای تقویت خود در انجام برنامه می باشد: و این موضوع كاشف از ضعف ذاتی و محدودیت توانایی و احتیاج به دیگری و عدم استطاعت و فقدان غنای بذاته خواهد بود.

یا بنی لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظیم 31 / 13.

7- و لا یفتح له: جمله حالیه است، یعنی در حالتی كه این شریك هرگز فتح نمی كند برای خداوند مالك آسمان و زمین، بابی از علوم را كه مورد لزوم باشد.

و به قرینه (لم یحتج، فی ملكه): مراد بودن شریك است كه در مقام ابقاء و حفظ و تدبیر ملك مورد حاجت باشد.

و به این مناسبت، فتح باب علم عنوان شده است، نه عناوین خلق و تكوین و ایجاد.

پس جمله أول اشاره به نفی شریك در مقام ایجاد و تكوین است، و جمله دوم (و لا یفتح) اشاره به نفی شریك در مقام ابقاء بعد از تكوین و ایجاد باشد كه محتاج به علم و تدبیر و تنظیم و اداره امور خواهد بود.

أعطی كل شی ء خلقه ثم هدی 20 / 50.



[ صفحه 38]